loading...
انجمن مجازی ادبیات فارسی
ارسال مطالب

شما دوست عزیز می توانید اشعار ،داستان و یا ضرب المثل های خود را ارسال کنید تا با نام خودتان در سایت درج شود.

با تشکر


همچنین برای ثبت لینک وبسایت شما در لینکدونی خوان هشتم ، با ما در تماس باشید.


لینکدونی خوان هشتم

تبليغات
فروشگاه شارژ خوان هشتم 
موبايلتو راحت شارژ كن!

آخرین ارسال های انجمن
saki336 بازدید : 204 شنبه 13 دی 1393 نظرات (1)

يك شاعر ممتاز وموجه هستي 

بي درد تر از قشر مرفه هستي

در پشت تريبون فقط با دك و پز

دنبال صله يا كف و به به هستي

 

محمد علي ساكي

محمد اشرفی بازدید : 202 چهارشنبه 10 دی 1393 نظرات (0)

بده بـــه دست من این بار بیستونها را

که این چنین به تو ثابت کنم جنونها را

بگـــو بـــه دفتـــر تاریــــخ تا سیاه کند

به نام ما همه ی سطرها، ستونها را

عبور کم کن از این کوچه ها که می ترسم

بسـازی  از  دل  مـــردم  کلکسیونهـــا  را

منم کـــه گاه به ترک تـو سخت مجبورم

تویی که دوری تو شیشه کرده خونها را

میان جاده بدون تو خوب می فهمم

نوشته‌های غــــم انگیز کامیونها را!

 

نجمه زارع

محمد اشرفی بازدید : 207 چهارشنبه 10 دی 1393 نظرات (0)

من خسته‌ام، تو خسته‌ای آیا شبیه من؟ 
یک شاعر شکسته‌ی تنها شبیه من

حتی خودم شنیده‌ام از این کلاغ‌ها
در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من

امروز دل نبند به مردم که می‌شود 
این‌گونه روزگار تو ـ فردا ـ شبیه من

ای هم‌قفس بخوان که زِ سوز تو روشن است
خواهی گذشت روزی از این‌جا شبیه من

از لحن شعرهای تو معلوم می‌شود
مانند مردم است دلت یا شبیه من

من زنده‌ام به شایعه‌ها اعتنا نکن 
در شهر کشته‌اند کسی را شبیه من

 

نجمه زارع

محمد اشرفی بازدید : 297 چهارشنبه 10 دی 1393 نظرات (0)

هر چه این احساس را در انزوا پنهان کند
می تواند از خودش تا کی مرا پنهان کند؟

عشق، قابیل است؛ قابیلی که سرگردان هنوز
کشته خود را نمی داند کجا پنهان کند!

در خودش، من را فرو خورده ست، می خواهد چه قدر
ماه را بیهوده پشت ابرها پنهان کند؟!

هرچه فریاد است از چشمان او خواهم شنید!
هر چه را او سعی دارد بی صدا پنهان کند…

آه!، مردی که دلش از سینه اش بیرون زده ست
حرف هایش را، نگاهش را، چرا پنهان کند؟!!

خسته هرگز نیستم، بگذار بعد از سال ها
باز من پیدا شوم، باز او مرا پنهان کند…


نجمه زارع

محمد اشرفی بازدید : 217 چهارشنبه 10 دی 1393 نظرات (0)

گریه کردم گریه هم این‌بار آرامم نکرد
هرچه کردم… هرچه… آه! انگار آرامم نکرد

روستا از چشم من افتاد، دیگر مثل قبل
گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

بی تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد
درد دل با سایه و دیوار آرامم نکرد

خواستم دیگر فراموشت کنم، اما نشد
خواستم، اما نشد، این کار آرامم نکرد

سوختم آنگونه در تب، آه! از مادر بپرس
دستمال تب بر نمدار آرامم نکرد

ذوق شعرم را کجا بردی که بعد از رفتنت
عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد

 

نجمه زارع

محمد اشرفی بازدید : 822 چهارشنبه 10 دی 1393 نظرات (0)

تا می‌کشم خطوطِ تو را پاک می‌شوی
داری کمی فراتر از ادراک می‌شوی

هرلحظه از نگاهِ دلم می‌چکی ولی
با دستمالِ کاغذی‌ام پاک می‌شوی

این عابران که می‌گذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک می‌شوی

تو زنده‌ای هنوز برایم گمان نکن
در گورِ خاطرات خوشم خاک می‌شوی

باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
وقتی که عاشقی چه خطرناک می‌شوی

 

نجمه زارع

لینک به صفحه

برای لینک به صفحه ای که مشاهده می کنید،کد زیر را کپی کرده و در وبلاگ خود قرار دهید.


کد اشتراک گذاری لینک

تعداد صفحات : 57

درباره ما
Profile Pic
زیباترین اشعار،داستان و ضرب المثل های فارسی در انجمن مجازی ادبیات فارسی / شما می توانید با عضویت در سایت،اشعار و داستانهای خود ویا دیگران را ارسال کنید تا با نام خودتان نمایش داده شود. با تشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درباره انجمن مجازی ادبیات فارسی؟
    کدام موضوع انجمن توجه شما را جلب می کند؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 415
  • کل نظرات : 21
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 56
  • آی پی دیروز : 79
  • بازدید امروز : 225
  • باردید دیروز : 631
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,458
  • بازدید ماه : 10,839
  • بازدید سال : 90,845
  • بازدید کلی : 334,555
  • کدهای اختصاصی
    ‪Google+‬‏
    اشعار کاربران سایت

    اشعار محمدعلی ساکی:

    رباعی(محمد علی ساکی)

    توهم

    نرخ دیه

    ماهی تنگ

    رود

    و...

    ----------------------------------------------------

    اشعار بانو فاطمه فراهانی:

    راز روشنایی