… و شب دوباره شبیخون آه درد آلود
دوباره قصه ی تکرار چاه درد آلود
بیان قصه ی یک برگ درقساوت باد
حدیث غصه ی یک بی پناه درد آلود
غرور، پشت عمیق نگاه او پنهان
وپشت عمق غرورش نگاه درد آلود
کتاب خاطره ها،تلخ ها وشیرین ها
گشوده گشت درآن شامگاه دردآلود
عبورخاطره بود و مسیرساکت شب
که شب رسید به مرز پگاه درد آلود
شروع ناشده افسانه های شادی رنگ
دوباره هجمه ی غم این سپاه دردآلود
میان بغض فرو خورده گاه می خندید
وباز گریه پس از قاه قاه درد آلود
وروی گونه ی اورقصِِِ اشک دانه،درست
شکوه منظره ی برکه ، ماه درد آلود
وصفحه صفحه دلش را جریمه باران کرد
نه که به خاطر یک اشتباه درد آلود
فقط به خاطر یک سرنوشت طوفانی
برای زندگی دل نخواه درد آلود
و نقطه های سپید امید ، گم بودند
میان صفحه ی مشق سیاه درد آلود
برای جرم نکرده تقاص پس می داد
وحال آن که نبودش گناه درد آلود
وباز بغض نگاهش شکوفه باران شد
وشب دوباره شبیخون آه درد آلود
سعید عندلیب