loading...
انجمن مجازی ادبیات فارسی
ارسال مطالب

شما دوست عزیز می توانید اشعار ،داستان و یا ضرب المثل های خود را ارسال کنید تا با نام خودتان در سایت درج شود.

با تشکر


همچنین برای ثبت لینک وبسایت شما در لینکدونی خوان هشتم ، با ما در تماس باشید.


لینکدونی خوان هشتم

تبليغات
فروشگاه شارژ خوان هشتم 
موبايلتو راحت شارژ كن!

آخرین ارسال های انجمن
محمد اشرفی بازدید : 191 شنبه 16 فروردین 1393 نظرات (0)

بریز در سبدم تا سرسبد کالا!
مرا ببخش به این حکم مستند کالا

منم شبیه منجم به شامگاه که باز
به جای اخترکان می کنم رصد کالا

میان مشت، بچرخان کلید معجزه را
به روی من بگشا یا علی مدد کالا

به روی من بگشا گنج خسروانی را
ببخش یکسره با لحن باربد کالا

قصیده ای ست فقط سهم دست خالی من
مرا ببخش پیاپی به این سند کالا

مباد آن که رقیب از دری دگر آید
کند مضایقه ناگاه از حسد کالا

"وان یکاد"بخوان و مدام زمزمه کن :
نگاه دار خدایا ز چشم بد کالا

لطیفه ای ولی آن سوی دیگر سکه ست
مرا به چشم ،دگرگونه می شود کالا

شنیده ام که شبانگاه عارفی می گفت:
حرام باد به این خسته تا ابد کالا!

ببین میان سبد تیغ بولهب ها را
به چشم مان شده چون"حبل من مسد"کالا

اگر که فتنه ی شب مخفیانه پشت سر است
نگاه دار بزرگا به پشت سدکالا

درست می شنوی جان کری به قهقهه است
چه ذوق دارد با طعن دیو ودد کالا

بیا که دست برآریم از خزانه ی غیب
که صبح می رسد از حضرت صمد کالا

 

محمدحسین انصاری نژاد

محمد اشرفی بازدید : 206 شنبه 16 فروردین 1393 نظرات (0)

حس می کنم تبسم اسفند رابه کوه
یعنی نزول شعر خداوند را به کوه

در های و هوی باد، شبانگاه می کشم
سوسویی از ستاره ی اسفند را به کوه

موسیقی ملایم چشمه ست گوش کن
با من بخوان به زمزمه این بند را به کوه

تا چشم زخم از سر این فصل بگذرد
روشن کنید مجمر اسپند را به کوه

بر صبح رستخیز اگر باز کافرید 
هر گل گشوده مصحف سوگند را به کوه

"تا از درخت، نکته ی توحید بشنود"
با خود ببر به هلهله فرزند را به کوه

در این سفر مکاشفه در دره ها خوش است 
بنگر تو آن مناظر دلبند را به کوه

آواز رودکی ست به سرنای صخره ها
حس می کنم نسیم سمرقند را به کوه

وقت پگاه چشم بر آن آبشار باش
تا بنگری طراوت لبخند را به کوه

آنجا که مارپیچی هر دره دیدنی ست 
آن مارهای یکسره آوند را به کوه

چشمت زلال می شود آنجا که بنگری
یک پرده از بهار خداوند را به کوه

هر سوست آیه های مصور به هوش باش
بشنو به هر اشاره ای این پند را به کوه

 

محمدحسین انصاری نژاد

محمد اشرفی بازدید : 186 جمعه 18 بهمن 1392 نظرات (0)

 

می خواستم که در وزش ناگهان برف 
امشب قصیده ای بسرایم میان برف

شاعر تر از همیشه قدم می زنم به شهر
امشب میان زمزمه ی مهربان برف

 گفتم خوشا به تازگی ات ای بلوط پیر 
بر تن مبارک است تو را پرنیان برف 

بنگر فرود یکسره قوی سپید را
تا نا کجاست گستره ی آسمان برف 

موسیقی ملایم برف است و برگ ها
زیباست جشنواره ی گنجشککان برف

هر سو شمیم باغچه ای از گل یخ است 
کو فرصت مکاشفه در بوستان برف

می خوانم از تجلی قندیل ها به کوه 
رسم الخط کتیبه ای از باستان برف 

قندیل های یخ زده در رهگذارها 
آیینه بسته نیمه شب این روشنان برف

با من به طنز گفت رفیقی به شامگاه 
سوگند می خورند کلاغان به جان برف

بر دوش بادهای پریشان مسافرند
در بادها گم این رمه ی بی شبان برف

گلدسته های مسجد آدینه دیدنی ست 
سر می دهد نسیم از آنجا اذان برف 

اما قسم به عشق فراموش مان مباد 
آن کومه های مضطرب از هر تکان برف

وقت ست تا که دست فروشان دوره گرد
بر تن کنند ترمه ی پولک نشان برف 

باران اگرچه شعر تر انگیزد از زمین 
یک جور دیگر ست به چشم من "آن"برف

ای کاش بود دخترک بی پناه را 
در دست های یخ زده خط امان برف

او کیست او که در شب برفی شگفت خواند
یک چامه را به پرده ای از اصفهان برف

 

محمد حسین انصاری نژاد

آنجا نشسته در گذر زنده رود خواند 
"هرگز کسی ندیده بدینسان نشان برف"

گفتم در اقتفای"کمال" این چکامه را
این برگ سبز پیشکش آستان برف

 

 

 
محمد اشرفی بازدید : 220 شنبه 30 آذر 1392 نظرات (0)

زیباست سمت باغ خیالت پریدنم
تا در پرند ماه بیایی به دیدنم

مست آن چنان که چرخ زنان با تو سر دهم
در گوش عرشیان غزل پر کشیدنم

مست آن چنان که دست برم در مدار ماه
آن گاه بنگری تو به آیینه چیدنم

دستی تکان دهید پری های ناگهان
مفتونِ عاشقانه دریا شنیدنم

هر شب کنار پنجره تا صبح دیدنی است
در پرنیان خاطره هایت خزیدنم

تا مشق دوست داشتنی بی نشان کنم
حسرت به دوش جرعه ای از خود رمیدنم

یک ذره مهربانی ات این روزها نماند
یا آفریده ماند برای ندیدنم

 

محمدحسین انصاری نژاد

 

محمد اشرفی بازدید : 246 شنبه 30 آذر 1392 نظرات (0)

خواستم که مشق کبوتر شدن کنی
در آسمان نشسته نگاهی به من کنی

در رهگذار نافله ی کوچه باغ ها
یک سجده رو به وسعتی از یاسمن کنی

دل را به ذکر سبز بهاران گره زنی
غرق نماز شاخه ای از نسترن کنی

وقتی بهار از نفست غنچه می زند
فکری برای چشم حسود چمن کنی

می خواستم که رکعتی از عاشقانه را
لالایی ملایم شب های من کنی

قدیس بی نشان غزل های من شوی
تا سینه را کتیبه ی زخم کهن کنی

مثل عقاب پر بکشی روی ابر ها
گل چرخ ها زنی سفر سوختن کنی

وا می شود دریچه ای از آسمان تو را
مثل پرنده ای گذر از خویشتن کنی

هر چند سهم پنجره ی چشم های من
شب های بی ستاره ی بیت الحزن کنی

دستی تکان بده که به رغم برادران
روزی هزار معجزه از پیرهن کنی

کی می بری مرا به فراسوی واژه ها
بین صدای بال ملائک وطن کنی

قیصر که پر کشید و از ادراک ما گذشت
باید که بیش از این هوس پر زدن کنی

دستم به دامنت به خدا می رسانی ام ؟
آهی کشی دوباره و ختم سخن کنی !

 

محمد حسین انصاری نژاد

لینک به صفحه

برای لینک به صفحه ای که مشاهده می کنید،کد زیر را کپی کرده و در وبلاگ خود قرار دهید.


کد اشتراک گذاری لینک

درباره ما
Profile Pic
زیباترین اشعار،داستان و ضرب المثل های فارسی در انجمن مجازی ادبیات فارسی / شما می توانید با عضویت در سایت،اشعار و داستانهای خود ویا دیگران را ارسال کنید تا با نام خودتان نمایش داده شود. با تشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درباره انجمن مجازی ادبیات فارسی؟
    کدام موضوع انجمن توجه شما را جلب می کند؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 415
  • کل نظرات : 21
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 90
  • آی پی دیروز : 81
  • بازدید امروز : 125
  • باردید دیروز : 603
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 2,198
  • بازدید ماه : 1,895
  • بازدید سال : 81,901
  • بازدید کلی : 325,611
  • کدهای اختصاصی
    ‪Google+‬‏
    اشعار کاربران سایت

    اشعار محمدعلی ساکی:

    رباعی(محمد علی ساکی)

    توهم

    نرخ دیه

    ماهی تنگ

    رود

    و...

    ----------------------------------------------------

    اشعار بانو فاطمه فراهانی:

    راز روشنایی