بریز در سبدم تا سرسبد کالا!
مرا ببخش به این حکم مستند کالا
منم شبیه منجم به شامگاه که باز
به جای اخترکان می کنم رصد کالا
میان مشت، بچرخان کلید معجزه را
به روی من بگشا یا علی مدد کالا
به روی من بگشا گنج خسروانی را
ببخش یکسره با لحن باربد کالا
قصیده ای ست فقط سهم دست خالی من
مرا ببخش پیاپی به این سند کالا
مباد آن که رقیب از دری دگر آید
کند مضایقه ناگاه از حسد کالا
"وان یکاد"بخوان و مدام زمزمه کن :
نگاه دار خدایا ز چشم بد کالا
لطیفه ای ولی آن سوی دیگر سکه ست
مرا به چشم ،دگرگونه می شود کالا
شنیده ام که شبانگاه عارفی می گفت:
حرام باد به این خسته تا ابد کالا!
ببین میان سبد تیغ بولهب ها را
به چشم مان شده چون"حبل من مسد"کالا
اگر که فتنه ی شب مخفیانه پشت سر است
نگاه دار بزرگا به پشت سدکالا
درست می شنوی جان کری به قهقهه است
چه ذوق دارد با طعن دیو ودد کالا
بیا که دست برآریم از خزانه ی غیب
که صبح می رسد از حضرت صمد کالا
محمدحسین انصاری نژاد