...کاش میشد بنویسم بزنم بر در باغ
که من از اینهمه دیوار بدم می آید
دوست دارم به ملاقات سپیدار روم
ولی از مرد تبردار بدم می آید
ای صبا بگذر و از من، به تبر دار بگو
که از این کار تو بسیار بدم می آید...
محمد سلمانی
شما دوست عزیز می توانید اشعار ،داستان و یا ضرب المثل های خود را ارسال کنید تا با نام خودتان در سایت درج شود.
با تشکر
همچنین برای ثبت لینک وبسایت شما در لینکدونی خوان هشتم ، با ما در تماس باشید.
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
مى سزد گر ساقى امشب باده در ساغر بريزد(ولادت امام موسي كاظم(ع) ) | 0 | 588 | admin |
شهادت حضرت امام سجاد علیه السلام | 0 | 278 | admin |
دست از سرم بردار من بابا ندارم(حضرت رقيه(س)) | 0 | 297 | admin |
بوي پيراهن خونين كسي مي آيد... | 0 | 293 | admin |
بسمه تعالی، مال من بود یادته ( سعید حدادیان ) | 0 | 351 | admin |
آش نذري | 1 | 344 | saki336 |
رباعی و دویتی عاشورایی | 0 | 271 | admin |
لیلی نوین! (بوستان طنز) | 0 | 372 | admin |
شعر داغ | 0 | 276 | admin |
بی تفاوت(فروغ فرخزاد) | 0 | 348 | admin |
اگر چه بین من و تو هنوز دیوار است
ولی برای رسیدن بهانه بسیار است
بـــــرآن سریــم کزین قصـــــه دست برداریم
مگر عزیز من ! این عشق دست بردار است
کسی به جز خودم ای خوب من چه می داند
کـــه از تــــو – از تو بریدن چقدر دشوار است
مخــــواه مصلحت اندیش و منطقـــی باشم
نمی شود به خدا ، پای عشق در کار است
تـــو از سلاله ی سوداگران کشمیری
که شال ناز تورا شاعری خریدار است
در آستانـــه رفتـــن در امتداد غــــروب
دعای من به تو تنها خدا نگهدار است
کسی پس از تو خودش را به دار خواهد زد
کـــه در گزینش این انتخـــاب ناچـــار است
همان غروب غریبانه گریه خواهی کرد
برای خاطره هایـــی کــه زیرآوار است
محمد سلمانی
مرز زیبایـــی اگــــر آن سوی دنیــا برود
چشم باید به همان سو به تماشا برود
دیده از دور دو دریـــای مجـــاور با هم
چشم من می شکند پنجره را تا برود
بارها سنگ به پیشانی شوقش خورده
رود اگــــر خواسته از درّه به دریـــا برود
سرنگون گشتن فوّاره به ما ثابت کرد
آب می خواسته بـــا واسطه بالا برود
آی مردم...به خدا آب زلال است زلال...
بگذارید خودش راهِ خودش را برود
کدخدا گفته که تا کار به دعوا نکشد
یکی از این دو نفـــر باید از اینجا برود
یا که یوسف به دیار پدری برگردد
یا که با پیـرهن ِ پاره زلیخـــا برود
کدخدا گفته که این دهکده، عاشقکده نیست
هرکـــه عــــاشق شده از دهکده ی مــا برود
کوزه بر دوش سرِچشمه نیا...با این حرف
باید از دهکده یک دهکده رسـوا بــرود
باز پیراهن ِ گلدار بــه تن خواهـــی کرد
صبر کن از سرِ این گردنه سرما برود...!
محمد سلمانی
برای لینک به صفحه ای که مشاهده می کنید،کد زیر را کپی کرده و در وبلاگ خود قرار دهید.
کد اشتراک گذاری لینک
تعداد صفحات : 2
زیباترین اشعار،داستان و ضرب المثل های فارسی در انجمن مجازی ادبیات فارسی / شما می توانید با عضویت در سایت،اشعار و داستانهای خود ویا دیگران را ارسال کنید تا با نام خودتان نمایش داده شود. با تشکر
اشعار محمدعلی ساکی:
و...
----------------------------------------------------
اشعار بانو فاطمه فراهانی: