loading...
انجمن مجازی ادبیات فارسی
ارسال مطالب

شما دوست عزیز می توانید اشعار ،داستان و یا ضرب المثل های خود را ارسال کنید تا با نام خودتان در سایت درج شود.

با تشکر


همچنین برای ثبت لینک وبسایت شما در لینکدونی خوان هشتم ، با ما در تماس باشید.


لینکدونی خوان هشتم

تبليغات
فروشگاه شارژ خوان هشتم 
موبايلتو راحت شارژ كن!

آخرین ارسال های انجمن
محمد اشرفی بازدید : 180 شنبه 24 اسفند 1392 نظرات (0)

زمستانی دراز را 

با گریه و خون کشتیم 

با دامن دامن گل سرخ 

آمدیم 

تازه بهار را برگ می زدیم 

و تبسم را 

درکار شکفتن بودیم 

ما بودیم و سر آغاز یک بهار 

و آسمان آبی

و کبوترهایی بی قرار 

ما چنین بودیم .....

.......

تا نخستین برف بارید

برفی که بومی بود

ما ظنین شدیم 

/ بیرون آفتابی را 

دستها مان را در جیب فرو بردیم 

و به خویش بستیم 

تهمت سردی را 

/ زردی را 

/ نامردی را 

آیینه حجم تأیید بود 

و سادگی و صداقت 

/ در آیینه لبخند می زدند 

گفتیم : بهار و برف ؟

نه، نه !

ما چنین بودیم

اما بیرون

در بستر برفی خفیف یخ می بست 

ما ابر را ندیدیم

آن ابرهای سیاه را 

و امروز 

ماییم و تراکم برفهای بومی 

آیا هنوز نمی بینی

افسردگی را ؟

آن که دیروز با ما 

در لبخندی عمودی شکفت 

نگاه کن

او یک بی تفاوت هیجده ساله است 

که آدامس می جود 

و فقط

کیهان ورزشی می خواند 

کلاهت را بردار 

من عابری برهنه پایم و عریان

با من بیا به خیابان 

تا بشنوی 

بوی زمستانی را 

که در باغ رخنه کرده است.

 

سلمان هراتی

محمد اشرفی بازدید : 254 سه شنبه 06 اسفند 1392 نظرات (0)

سپیده سر زد و ما از شب قفس رفتیم

چنان پرنده شدیم وز دسترس رفتیم



ز دور آبی دریای عشق پیدا شد

چو رود زمزمه کردیم و یکنفس رفتیم



بهار آمد و تشکیل یک گلستان داد

در این میانه نماندیم و خار و خس رفتیم



نیاز محو شدن بود در تن خاکی

که با شنیدن یک بانگ از جرس رفتیم



در این بهار بمانید شرمتان بادا

خطاست اینکه بگوییدمان عبث رفتیم

 

سلمان هراتی

محمد اشرفی بازدید : 249 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (0)

 

پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت

شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت



بسیار بود رود در آن برزخ کبود 

اما دریغ زهره ی دریا شدن نداشت



در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار 

حتی علف اجازه ی زیبا شدن نداشت



دلها اگرچه صاف ولی از هراس سنگ

آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت



چون عقده ای به بغض فرو بود حرف عشق

این عقده تا همیشه سرِ واشدن نداشت



سلمان هراتی

محمد اشرفی بازدید : 219 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (0)

دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو

امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو



آن جا در آن برزخ سرد در کوچه های غم و درد

غیر از شب آیا چه می دید چشمان تار من و تو؟



دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ

امروز خورشید در دشت آیینه دار من و تو 



غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران

صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو



این فصل فصل من و توست فصل شکوفایی ما

برخیز با گل بخوانیم اینک بهار من و تو



با این نسیم سحرخیز برخیز اگر جان سپردیم

در باغ می ماند یا دوست گل یادگار من و تو



چون رود امیدوارم بی تابم و بی قرارم

من می روم سوی دریا جای قرار من و تو

 

سلمان هراتی

لینک به صفحه

برای لینک به صفحه ای که مشاهده می کنید،کد زیر را کپی کرده و در وبلاگ خود قرار دهید.


کد اشتراک گذاری لینک

درباره ما
Profile Pic
زیباترین اشعار،داستان و ضرب المثل های فارسی در انجمن مجازی ادبیات فارسی / شما می توانید با عضویت در سایت،اشعار و داستانهای خود ویا دیگران را ارسال کنید تا با نام خودتان نمایش داده شود. با تشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درباره انجمن مجازی ادبیات فارسی؟
    کدام موضوع انجمن توجه شما را جلب می کند؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 415
  • کل نظرات : 21
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 103
  • آی پی دیروز : 81
  • بازدید امروز : 143
  • باردید دیروز : 603
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 2,216
  • بازدید ماه : 1,913
  • بازدید سال : 81,919
  • بازدید کلی : 325,629
  • کدهای اختصاصی
    ‪Google+‬‏
    اشعار کاربران سایت

    اشعار محمدعلی ساکی:

    رباعی(محمد علی ساکی)

    توهم

    نرخ دیه

    ماهی تنگ

    رود

    و...

    ----------------------------------------------------

    اشعار بانو فاطمه فراهانی:

    راز روشنایی