هرروز با يك زخم مهمان مي شوم درد كمي نيست
اين زخم ها همزاد من هستند وحرف مبهمي نيست
گفتي كه با اين زخم ها هم مي شود سازش كنم
ما را قبول نوش دارو بعد فرصت ملزمي نيست
اينجاچراغ ره نماهروقت قرمز مي شودشب
دنيا توقف مي كندخيلي ومردن يك دمي نيست
هر روز مي ميريم وهرشب زنده مي گرديم آري
وقتي كه در جيب پدر در عصر سيمان درهمي نيست
اينجا به قدري كال مي ميردعروسك زير آوار
كه در نگاه ساكت دنيا به ابرو يك خمي نيست
اين حرفها نوزاد يك دردند ازنسلي غريب
از نسل ان صحبت كه يك دست است و هرگز درهمي نيست
درآسمان آبي لبخندهاجز ابر تاريك
از فقر قلك برفقيران هيچ سقف محكمي نيست
ديشب مترسگ .هاعروسك را به جرم هيچ كشتند
در باغ دعواها سررسمي كه رسم آدمي نيست
اينجاكبوتر رابراي خانه اش از لانه راندند
حالا تو هي دائم بگو اين درد ها درد كمي نيست
تقويم عاشق را كه خواندم پشت قرمز سبز ديدم
يعني كه مي آيد مسافرپس دگر جاي غمي نيست
اردشیر آقایی