عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است
بیقرارم کرده و گفته صبوری بهتر است
توی قرآن خواندهام... یعقوب یادم داده است:
دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است
نامههایم چشمهایت را اذیت میکند
درددل کردن برای تو حضوری بهتر است
چای دم کن... خستهام از تلخی نسکافهها
چای با عطر هل و گلهای قوری بهتر است
من سرم بر شانهات؟.. یا تو سرت بر شانهام؟..
فکر کن خانم اگر باشم چه جوری بهتر است؟
حامد عسکری
شما دوست عزیز می توانید اشعار ،داستان و یا ضرب المثل های خود را ارسال کنید تا با نام خودتان در سایت درج شود.
با تشکر
همچنین برای ثبت لینک وبسایت شما در لینکدونی خوان هشتم ، با ما در تماس باشید.
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
مى سزد گر ساقى امشب باده در ساغر بريزد(ولادت امام موسي كاظم(ع) ) | 0 | 587 | admin |
شهادت حضرت امام سجاد علیه السلام | 0 | 277 | admin |
دست از سرم بردار من بابا ندارم(حضرت رقيه(س)) | 0 | 297 | admin |
بوي پيراهن خونين كسي مي آيد... | 0 | 292 | admin |
بسمه تعالی، مال من بود یادته ( سعید حدادیان ) | 0 | 351 | admin |
آش نذري | 1 | 344 | saki336 |
رباعی و دویتی عاشورایی | 0 | 271 | admin |
لیلی نوین! (بوستان طنز) | 0 | 371 | admin |
شعر داغ | 0 | 276 | admin |
بی تفاوت(فروغ فرخزاد) | 0 | 348 | admin |
دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن
به از آن است که در دام نگاه افتادن
سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟
تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن
لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه
چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟
آخر قصه ی هر بچه پلنگی این است:
پنجه بر خالی و در حسرت ماه... افتادن
با دلی پاک، دلی مثل پر قو سخت است
سر و کارت به خط و چشم سیاه افتادن
من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل
قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن
عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد
سایه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن
حامد عسکری
نشسته در حیاط و ظرف چینی روی زانویش
اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش
قناری های این اطراف را بی بال و پر کرده
صدای نازک برخورد چینی با النگویش
مضاعف می کند زیبایی اش را گوشوار آنسان
که در باغی درختی مهربان را آلبالویش
کسوف ماه رخ داده ست یا بالا بلای من
به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟
اگر پیچ امین الدوله بودم می توانستم
کمی از ساقه هایم را ببندم دور بازویش
تو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی
یکی با خنده تلخش یکی با برق چاقویش
قضاوت می کند تاریخ بین خان ده با من
که از من شعر می ماند و از او باغ گردویش
رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم در دل داشتم این زخم هم رویش
حامد عسکری
هر بار خواست چای بریزد نمانده ای
رفتی و باز هم به سکوتش نشانده ای
تنها دلش خوش است به اینکه یکی دو بار
با واسطه "سلام" برایش رسانده ای
حالا صدای او به خودش هم نمیرسد
از بس که بغض توی گلویش چپانده ای
دیدم که شهر باز پر از عطر مریم است
گفتند باز روسری ات را تکانده ای
میخندی و برات مهم نیست ... ای دریغ
من آن نهنگی ام که به ساحل کشانده ای
بدبخت من...
فلک زده من...
بد بیار من...
امروز عصر چای ندارم... تو مانده ای!
حامد عسگری
ای لب تــو قبله ی زنبورهــــای سومنـات
خنده ات اعجاز شهناز است در کرد بیـات
مطلع یک مثنویِ هفت مَن ، زیبایی ات
ابــــروانت، فاعلاتـن، فاعلاتـن، فاعـلات
من انــار و حافظ آوردم، تو هــم چایـی بریــز
آی می چسبد شب یلـدا هل و چایـی نبات
جنگل آشوب من، آهـوی کوهستان شـعــر
این گـوزن پیــر را بیـچــاره کرده خنده هــات
می رود، بو می کشد، شلیک، مرغی می پرد
گردنش خــم مــی شود، آرام می افتد به پـات
گرده اش می سوزد و پلکش که سنگین می شود
می کشد آهـــی، کـه آهــو... جان جنگل به فـدات
سروها قد مـــی کشنـد از داغــــی خــون گوزن
عشق قل قل می زند از چشمه ها و بعد، کات:
پوستش را پوستین کـرده زنــی در نخـــجوان
شاخ هایش دسته ی چاقوی مردی در هرات
حامد عسگری
اصلاً قبول حرف شما، من روانیام
من رعد و برق و زلزلهام؛ ناگهانیام
این بیتهای تلخِ نفسگیرِ شعلهخیز
داغ شماست خیمه زده بر جوانیام
رودم؛ اگر چه بیتو به دریا نمیرسم
کوهم؛ اگر چه مردنی و استخوانیام
من کز شکوه روسریات کم نمیکنم
من، این من غبار؛ چرا میتکانیام؟
بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز
این سر که سرشکست? نامهربانیام
کوتاه شد سی و سه پل و دو پلش شکست
از بعد رفتنت گل ابروکمانیام
شاعر شنیدنی است ولی دست روزگار
نگذاشت این که بشنویام یا بخوانیام
این بیت آخر است، هوا گرم شد؛ بخند
من دوستدار بستنی زعفرانیام
حامدعسگری
برای لینک به صفحه ای که مشاهده می کنید،کد زیر را کپی کرده و در وبلاگ خود قرار دهید.
کد اشتراک گذاری لینک
زیباترین اشعار،داستان و ضرب المثل های فارسی در انجمن مجازی ادبیات فارسی / شما می توانید با عضویت در سایت،اشعار و داستانهای خود ویا دیگران را ارسال کنید تا با نام خودتان نمایش داده شود. با تشکر
اشعار محمدعلی ساکی:
و...
----------------------------------------------------
اشعار بانو فاطمه فراهانی: