آه ، که این قدر دلم را نشکانید
هیزم به دل سوخته ی من نرسانید
روزی دل من مرحم زخم دلتان بود
دیگر بس است این قدر به من سم نخورانید
از کوی ره یار پر از گرد و غبارم
گرد از رخ آیینه ی این دل نتکانید
جز داغ غم هجر به قلبم شرری نیست
از زخم زبان داغ جدیدی ننشانید
ای کاش که بر خاک دلم جای نصیحت
از جانب خود تخم محبت بفشانید
محمد آل احمد