loading...
انجمن مجازی ادبیات فارسی
ارسال مطالب

شما دوست عزیز می توانید اشعار ،داستان و یا ضرب المثل های خود را ارسال کنید تا با نام خودتان در سایت درج شود.

با تشکر


همچنین برای ثبت لینک وبسایت شما در لینکدونی خوان هشتم ، با ما در تماس باشید.


لینکدونی خوان هشتم

تبليغات
فروشگاه شارژ خوان هشتم 
موبايلتو راحت شارژ كن!

آخرین ارسال های انجمن
محمد اشرفی بازدید : 201 جمعه 29 آذر 1392 نظرات (0)

نشِنیدی كه دلم گفت بمان ایست نرو
به خدا وقت خدا حافظی ات نیست نرو

نكند فكـــر كنی در دل من مهر تو نیست
گوش كن نبض دلم زمزمه اش چیست نرو

كاش این ساده دلی های مرا كرده قبول
به خدا در دل من مهر كسی نیست نرو

حجم شب طی شد ومن پشت سرت داد زدم
كـــــــــه بمان زندگیم ،عشق صباحیست نرو

گرچه دل دفتر عاشق شدگان سوخت ولی
باز ازآن مانده هنوز اسم تو در لیست نرو

ترس من گم شدن عقربه ها نیست ولی
بی گمان راه توآخر به دو راهیست نــرو

 

اردشیر آقایی

محمد اشرفی بازدید : 211 جمعه 29 آذر 1392 نظرات (1)

امشب نزدی سر به گدای سر کوچه 
یخ بسته نگاه و مژه های ترِ کوچه 

آلوده ی چشمان تو بودن هنرم بود 
در پرده ی آسیمه ی بازیگر کوچه 

چشمان تو افسانه ی شیرین غزل هاست 
آموخته ام این سخن از منظر کوچه 

سرد است هوا.. شعله ی سوزانِ نگاهت 
دیری ست نتابیده به سر تا سرِ کوچه 

تا رفتی ازین کوچه هوا از رمق افتاد 
چشمان تو انگیزه ی هر مصدر کوچه 

آواز دل انگیز سحر سخت برآشفت 
آهنگ قدم های تو بود از برِ کوچه 

اصل و نسب و ریشه ی این کوچه تو بودی 
همسایه و هم سایه و هم همسرِ کوچه 

برگرد نظر کن به گدای سرِ کویت 
در جاده ی پر پیچ و خمِ آخرِکوچه 

در کوچه ی تاریک دلم جای تو خالی ست 
بانوی غزل های تــــَـــرَم ، دلبرِ کوچه

 

آذری پور حامد

محمد اشرفی بازدید : 208 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (0)

در آسمان غزل عاشقانه بال زدم
به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم

در انزوای خودم با تو عالمی دارم
به لطف قول و غزل قید قیل و قال زدم

کتاب حافظم از دست من کلافه شدست
چقدر آمدنت را چقدر فال زدم

غرور کاذب مهتاب ناگزیر شکست
همان شبی که برایش تورا مثال زدم

غزال من غزلم، محو خط و خال تو شد
چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم

به قدر یک مژه بر هم زدن تورا دیدم
تمام حرف دلم را در این مجال زدم...

 

سید حمیدرضا برقعی

محمد اشرفی بازدید : 206 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (0)

در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است
به من اجازه ی در اوج پر زدن داده است

در ان کرانه که همواره یک نفر آنجاست
که در پذیرش مهمان همیشه آماده است

در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد
بدون رنگ ز بازار حسن افتاده است

همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است
شبیه تیشه زدن های سخت فرهاد است

سوال می کند از خود هنوز آهویی
که بین دام و نگاهت کدام صیاد است

دلم که دست خودم نیست این دل غمگین
همان دلی است که جامانده در گوهر شاد است

بدون فن غزل بی کنایه می گویم
دلم برای تو تنگ است شعر من ساده است..
.

 

سید حمیدرضا برقعی

محمد اشرفی بازدید : 197 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (0)

وقتی که برگ برگ ِ خودم را قدم زدم
تنها به شوق از تو سرودن قلم زدم

هرگاه برگ دفتر شعرم سیاه شد..
چنگی میان ِ گیسوی پر پیچ و خم زدم

پژواک ِ برق چشمِ تو ـ شعرم ـ شکسته شد
از بس که سنگ عشق تو بر سینه ام زدم

هرجا میان انجمنی مهلتم  رسید
ـ حتی به قدر ثانیه ای ـ از تو دم زدم!

شوری گرفتم از نتِ چشمان ِ مست ِ تو..
گاهی به سازِ شادی و گاهی به غم زدم

حتی در اوجِ خلسه به فتح ِ ستارگان
تنها به افتخارِ تو هرجا علم زدم..

این دفتر و تمامِ غزلهاش شاهدند..
تنها به شوق ِ از تو سرودن قلم زدم..

 

 آذری پور حامد

محمد اشرفی بازدید : 515 چهارشنبه 21 تیر 1391 نظرات (1)

مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمیبرید از من
زمین سوخته ام نا امید و بی برکت
که جز مراتع نفرت نمی چرید از من
عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفس های دیگرید از من
خزان به قیمت جان جار می زنید اما
بهار را به پشیزی نمی خرید از من
شما هر آینه ، آیینه اید و من همه آه
عجیب نیست کز اینسان مکدرید از من
نه در تبری من نیز بیم رسوایی است
به لب مباد که نامی بیاورید از من
اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من
چه پیک لایق پیغمبری به سوی شماست ؟
شما که قاصد صد شانه بر سریداز ممن
برایتان چه بگویم زیاده بانوی من
شما که با غم من آشناترید از من
===================
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افق ها ،‌ علمزدم
با وامی از نگاه تو خورشید های شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم
از شادی ام مپرس که من نیز در ازل
همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم
=================
چیزی بگو بگذار تا همصحبت باشم
لختی حریف لحظه های غربتت باشم
ای سهمت از بار امانت هر چه سنگین تر
بگذار تا من هم شریک قسمتت باشم
تاب آوری تا آسمان روی دوشت را
من هم ستونی در کنار قامتت باشم
از گوشه ای راهی نشان من بده ، بگذر
تا رخنه ای در قلعه بند فترتت باشم
سنگی شوم در برکه ی آرام اندوهت
با شعله واری در خمود خلوتت باشم
زخم عمیق انزوایت دیر پاییده است
وقت است تا پایان فصل عزلتت باشم
صورتگر چشمان غمگین تو خواهم بود
بگذار همچون آینه در خدمتت باشم
در خوابی و هنگام را از دست خواهی داد
معشوق من ! بگذار زنگ ساعتت باشم

لینک به صفحه

برای لینک به صفحه ای که مشاهده می کنید،کد زیر را کپی کرده و در وبلاگ خود قرار دهید.


کد اشتراک گذاری لینک

تعداد صفحات : 57

درباره ما
Profile Pic
زیباترین اشعار،داستان و ضرب المثل های فارسی در انجمن مجازی ادبیات فارسی / شما می توانید با عضویت در سایت،اشعار و داستانهای خود ویا دیگران را ارسال کنید تا با نام خودتان نمایش داده شود. با تشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درباره انجمن مجازی ادبیات فارسی؟
    کدام موضوع انجمن توجه شما را جلب می کند؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 415
  • کل نظرات : 21
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 60
  • آی پی دیروز : 79
  • بازدید امروز : 287
  • باردید دیروز : 631
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,520
  • بازدید ماه : 10,901
  • بازدید سال : 90,907
  • بازدید کلی : 334,617
  • کدهای اختصاصی
    ‪Google+‬‏
    اشعار کاربران سایت

    اشعار محمدعلی ساکی:

    رباعی(محمد علی ساکی)

    توهم

    نرخ دیه

    ماهی تنگ

    رود

    و...

    ----------------------------------------------------

    اشعار بانو فاطمه فراهانی:

    راز روشنایی