loading...
انجمن مجازی ادبیات فارسی
ارسال مطالب

شما دوست عزیز می توانید اشعار ،داستان و یا ضرب المثل های خود را ارسال کنید تا با نام خودتان در سایت درج شود.

با تشکر


همچنین برای ثبت لینک وبسایت شما در لینکدونی خوان هشتم ، با ما در تماس باشید.


لینکدونی خوان هشتم

تبليغات
فروشگاه شارژ خوان هشتم 
موبايلتو راحت شارژ كن!

آخرین ارسال های انجمن
محمد اشرفی بازدید : 208 دوشنبه 25 فروردین 1393 نظرات (0)

...کاش میشد بنویسم بزنم بر در باغ 
که من از اینهمه دیوار بدم می آید 
دوست دارم به ملاقات سپیدار روم
ولی از مرد تبردار بدم می آید
ای صبا بگذر و از من، به تبر دار بگو
که از این کار تو بسیار بدم می آید...

محمد سلمانی

محمد اشرفی بازدید : 172 دوشنبه 25 فروردین 1393 نظرات (0)
در نگاهت  رنگ  آرامش  نمایان  می شود
آه می ترسم که دارد باز طوفان می شود
آرزوهایم  همین  کاخــی  کـــه  برپا  کرده ام
زیر آن طوفان سنگین سخت ویران می شود
خوب می دانم که یک شب در طلسم دست تو
دامن پرهیـــز  من  تسلیـم  شیطان  می شود
آنچه از سیمای من پیداست غیر از درد نیست
گرچـه گاهی پشت یک لبخند پنهان می شود
عاقبت یک روز می بینی که در میدان شهر
یک نفر  با  خاطراتش  تیـر  باران  می شود
 
محمد سلمانی
محمد اشرفی بازدید : 227 دوشنبه 25 فروردین 1393 نظرات (0)
ردیف این غزل دشــوار می شد با بیندازم !
ولی با وامی از چشم تو شاید جا بیندازم!
جهان زیباست بی تردید باید دید ولذت برد
چـــرا باید نگاهی تیــــره بر دنیــا بیندازم؟
کمی پیرم ولی پیری که، عمری عاشقی کرده
نمی خواهم  خودم  را  از  تک  و  از  تا بیندازم
نباید  حرف  مردم  را  به  یاد  من بیندازی!!!
که من هم شانه ها را دم به دم بالا بیندازم
"من از اقلیم بالایم" مرا در خاطرت بسپار*
تـــو  را  باید  به  یاد  شعر  مولانا  بیندازم
بیابان بود و ما بودیم ومقصد منزل لیلی
نیفتادم  ز پا  تا  عقل  را  از  پا  بیندازم!
تو ترکم کردی و من همچنان در شهر خواهم ماند
کـــه رسم عاشقـــی را  بیــن مردم  جـــا بیندازم
تو را هرگز نخواهم یافت ! اما باز ناچارم
کـــه تور  پاره  را  بر  آبــــی دریا بیندازم
 
محمد سلمانی
محمد اشرفی بازدید : 258 دوشنبه 25 فروردین 1393 نظرات (0)
بي‌حرمتي به ساحت خوبان قشنگ نيست 
باور كنيد پاسخ آيينه سنگ نيست 
سوگند مي‌خورم به مرام پرندگان 
در عرف ما سزاي پريدن تفنگ نيست 
با برگ گل نوشته به ديوار باغ ما 
وقتي بيا كه حوصلة غنچه تنگ نيست 
در كارگاه رنگرزانِ ديار ما 
رنگي براي پوشش آثار ننگ نيست 
از بردگي مقام بلالي گرفته‌اند 
در مكتبي كه عزّت انسان به رنگ نيست 
دارد بهار مي‌گذرد با شتاب عمر 
فكري كنيد فرصت پلكي درنگ نيست 
وقتي كه عاشقانه بنوشي پياله را 
فرقي ميان طعم شراب و شرنگ نيست 
تنها يكي به قلّه تاريخ مي‌رسد 
هر مرد پا شكسته كه تيمور لنگ نيست
 
 محمد سلمانی
محمد اشرفی بازدید : 231 یکشنبه 25 اسفند 1392 نظرات (0)

عاقبت صيد سفر شد يار ما يادش به خير 

نازنيني بود و از ما شد جدا يادش به خير 
با فراقش ياد من تا عهد ديرين پر گرفت 
گفتم اي دل سالهاي جانفزا يادش به خير 
آن لب خندان كه شب هاي غم و صبح نشاط 
بوسه مي زد همچو گل بر روي ما يادش به خير 
با همه بيگانه ماندم تا كه از من دل بريد 
صحبت آن دلنواز آشنا يادش به خير 
روز شيدايي دلم رقصد كه سامان زنده باد 
شام تنهايي به خود گويم سها يادش به خير 
آن زمانها كز گل ديدار فرزندان خويش 
داشتم گلخانه در باغ صبا يادش به خير 
من جوان بودم ميان كودكان گرمخوي 
روزگار الفت و عهد وفا يادش به خير 
شب كه از ره مي رسيدم خانه شور انگيز بود 
اي خدا آن گير و دار بچه ها يادش به خير 
شيون سامان به كيوان بود از جور سهيل 
زان ميان اشك سها وان ماجرا يادش به خير 
تار گيسوي سهيلا بود در چنگش سروش 
قيل و قال دخترم در سرسرا يادش به خير 
قصه مي گفتم براي كودكان چون شهرزاد 
داستان دزد و نارنج طلا يادش به خير 
سالهاي عشرت ما بود و فرزندان چو ماه 
اي دريغ ان سالها وان ماهها يادش به خير 
يار رفت و عمر رفت و جمع ما پاشيده شد 
راستي خوش عشرتي بود اي خدا يادش به خير 
مي رسد روزي كه از من هم نماند غير ياد 
آن زمان بر تربتم گويي كه ها يادش به خير
 
 
مهدی سهیلی
محمد اشرفی بازدید : 160 دوشنبه 21 بهمن 1392 نظرات (0)

اي گوش دل من به گل آهنگ صدايت 
وي ناي وجودم به تمناي نوايت 
چون بانگ پرندين تو از دور بر آيد 
مستانه دود در رگ من خون صدايت 
با قافله ي صبح بيا همره خورشيد 
تا جان بدمد در تن ما بانگ درابت 
بر چشمه ي مهتاب زده هاله ي ابرست 
با ريخته بر مرمر تو زلف رهايت 
گر مژده ي دامم بدهي دانه نخواهم 
پرواز كنم همچو كبوتر به هوايت 
طرحي ز سر زلف تو بر شانه ي من بود 
هر نسترني ريخت به ديوار سرايت 
چون برگ درختان ز نسيمي بخروشد 
در گوش من آيد به گمان خش خش پايت 
دارم همه شب دست دعا سوي سماوات 
كز چشم حسودان بسپارم به خدايت 
ما را به سحر ياد كن اي همسفر شب 
جان و دل يك قافله محتاج دعايت 
چشمم به در و سينه ي من خانه ي مهرت 
گوش دل من هم به گل آهنگ صدايت 
در شام سيه از مه و پروين خبري نيست 
اي شلمت شب ديده ي من سوي سهايت 
اي عمر گرانمايه تو را قدر شناسم 
بك لحظه نپوشم نظر از ثانيه هايت 
گر در پي نامي به هنر دست برآور 
خود دشمن حاسد كند انگشت نمايت 

 

مهدی سهیلی

لینک به صفحه

برای لینک به صفحه ای که مشاهده می کنید،کد زیر را کپی کرده و در وبلاگ خود قرار دهید.


کد اشتراک گذاری لینک

تعداد صفحات : 11

درباره ما
Profile Pic
زیباترین اشعار،داستان و ضرب المثل های فارسی در انجمن مجازی ادبیات فارسی / شما می توانید با عضویت در سایت،اشعار و داستانهای خود ویا دیگران را ارسال کنید تا با نام خودتان نمایش داده شود. با تشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درباره انجمن مجازی ادبیات فارسی؟
    کدام موضوع انجمن توجه شما را جلب می کند؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 415
  • کل نظرات : 21
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 65
  • آی پی دیروز : 79
  • بازدید امروز : 365
  • باردید دیروز : 631
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,598
  • بازدید ماه : 10,979
  • بازدید سال : 90,985
  • بازدید کلی : 334,695
  • کدهای اختصاصی
    ‪Google+‬‏
    اشعار کاربران سایت

    اشعار محمدعلی ساکی:

    رباعی(محمد علی ساکی)

    توهم

    نرخ دیه

    ماهی تنگ

    رود

    و...

    ----------------------------------------------------

    اشعار بانو فاطمه فراهانی:

    راز روشنایی