حل می شود شکوه غزل در صدای تو
ای هرچه هست و نیست در عالم فدای تو
هر شب به روز آمدنت فکر می کنم
هر صبح بی قرار ترینم برای تو
بیدار می شویم ازین خواب هولناک
یک صبح جمعه با نفس آشنای تو
آدینه ای که میرسی و پهن می شود
چون فرش آسمانِ دلم زیر پای تو
یک روز گرم و روشن و سرشار می شویم
در خلسه ای که می وزد از چشم های تو
روزی که با شروع کلام تو مثل قند
حل می شود شکوه غزل در صدای تو
پانته آ صفایی