loading...
انجمن مجازی ادبیات فارسی
ارسال مطالب

شما دوست عزیز می توانید اشعار ،داستان و یا ضرب المثل های خود را ارسال کنید تا با نام خودتان در سایت درج شود.

با تشکر


همچنین برای ثبت لینک وبسایت شما در لینکدونی خوان هشتم ، با ما در تماس باشید.


لینکدونی خوان هشتم

تبليغات
فروشگاه شارژ خوان هشتم 
موبايلتو راحت شارژ كن!

آخرین ارسال های انجمن
محمد اشرفی بازدید : 275 چهارشنبه 02 مهر 1393 نظرات (0)

 یارب از کینه همسر جگرم می سوزد
من از این یار ستمگر جگرم می سوزد
دیده پراشک لبم خشک و رخم برروی خاک
سینه ام گشته پر آذر جگرم می سوزد
همچو مرغی که پرش سوخته از اتش زهر
کنج حجره زده پر پر  جگرم می سوزد
بر روی خاک زمین پا کشم پس چه کنم
که من تشنه لب آخر جگرم می سوزد
شرر زهر جفایش فراموشم شد
چون ز شادیش فزونتر جگرم می سوزد
به جوانی نه از دوره طفلی به خدا
از غم وغصه دیگر جگرم می سوزد
خود جوانمرگ رضایم ولی در دم مرگ
به جوانمرگی مادر جگرم می سوزد
یاد آن کوچه و آن سیلی وآن روی کبود
آیدم تا که به خاطر جگرم می سوزد
یاد آن لحظه که گم کرد ره خانه خود
به پریشانی مادر جگرم می سوزد
مادرم نقش زمین گشت علی آه کشید
من ز سوز دل حیدر جگرم می سوزد

 

التماس دعا

محمد اشرفی بازدید : 235 پنجشنبه 27 شهریور 1393 نظرات (0)

۲۷ شهریور،روز شعر و ادب پارسی و روز بزرگداشت استاد شهریار گرامي باد به همين مناسبت بخشي از زندگينامه استاد شهريار را با هم ميخوانيم.
زندگي نامه استاد شهـريار 
( بخشي ازاين متن در زمان حيات استاد، نگاشته شده است )
اصولاً شرح حال و خاطرات زندگي شهـريار در خلال اشعـارش خوانده مي شود و هـر نوع تـفسير و تعـبـيـري كـه در آن اشعـار بـشود به افسانه زندگي او نزديك است و حقـيـقـتاً حيف است كه آن خاطرات از پـرده رؤيا و افسانه خارج شود.

 

 

جزئیات بیشتر در ادامه مطلب

محمد اشرفی بازدید : 257 دوشنبه 24 شهریور 1393 نظرات (0)

روزی آخر تو مرا شیخِ اجل می­خوانی

روز میلاد مرا روز غزل می­خوانی

 

شب به شب، بیت به بیتِ غزلیّاتم را

درِ گوشِ پسرت جای مَثَل می­خوانی

 

اگر اخبار نخواندی خبرِ مرگم را

شبی از پچ پچه ­ی اهل محل می­خوانی

 

باد، آموخته هر روز نوازش بکند

شاعری را که تو هرشب به جدَل می­خوانی

 

جادویی هست در این شعر که لذت نبری

بعد از این غیرِ من از هرکه غزل می­خوانی


مهدی فرجی 
قرار نشد / انتشارات فصل پنجم 

محمد اشرفی بازدید : 367 دوشنبه 24 شهریور 1393 نظرات (0)

كفش‌هايم كجاست‌؟ می‌خواهم بی‌خبر راهی سفر بشوم‌ 
مدتی بی‌بهار طی بكنم دو سه پاييز دربدر بشوم‌ 

خسته‌ام از تو، از خودم‌، از ما؛ «ما» ضمير بعيدِ زندگی‌ام‌ 
دو نفر انفجار جمعيت است پس چه بهتر كه يك نفر بشوم‌ 

يك نفر در غبار سرگردان‌، يك نفر مثل برگ در طوفان‌ 
می‌روم گم شوم برای خودم‌، كم برای تو درد سر بشوم‌ 

حرفهای قشنگ پشت سرم آرزوهای مادر و پدرم‌ 
آه خيلی از آن شكسته‌ترم كه عصای غم پدر بشوم‌ 

پدرم گفت‌: «دوستت دارم‌، پس دعا می‌كنم پدر نشوی» 
مادرم بيشتر پشيمان كه از خدا خواست من پسر بشوم‌ 

داستانی شدم كه پايانش مثل يك عصر جمعه دلگير است‌ 
نيستم در حدود حوصله‌ها، پس چه بهتر كه مختصر بشوم‌ 

دورها قبر كوچكي دارم بی‌اتاق و حياط خلوت نيست 
گاه‌گاهی سری بزن نگذار با تو از اين غريبه‌تر بشوم


مهدی فرجی 
میخانه‌ی بی‌خواب / انتشارات فصل پنجم 

محمد اشرفی بازدید : 306 دوشنبه 24 شهریور 1393 نظرات (0)

خوش است با همه، از هر زبان، روايت عشق
ولى روايت آن چشم مهربان خوش تر
 

شهريور که تمام شود حسين منزوى شصت و هشت ساله مى شود، دريغ که مرگ، او را عزيز کرد! 
و مرگ همه را عزيز مى کند.

انگار اصلا و ابدا او نبوده که روزگارى بيرون انجمن هاى ادبى در خلوت و سکوت، تنها مى نشست و آقايان تريبون هاى موروثى آبائى را دوقبضه به خانه پدرى مى بردند.

اين کتاب بيست و چندسال پيش چاپ شده و تا زنده بود هنوز مى شد چاپ اولش را از کتابفروشى هاى انقلاب خريد همانطور که من خريدم.

مرگ، طرفه حکايتيست، حالا کجاست که ببيند ناشران براى چاپ آثار منحصر شده اش سرودست مى شکنند و شاعران براى همخاطرگى با او مسابقه مى دهند؟ شانسى که منوچهر نيستانى پس از مرگ هم نداشت

. راستى کسى از خالق غزل "از دست رفيقان چه بگويم گله يى نيست" خبرى دارد؟
تنهاست مثل همه آنها که از حنجره تغزل سرودند و شاعرى را به پول خوشمزه ترانه سازى و پست هاى دولتى نفروختند.

 

منبع: سایت رسمی مهدی فرجی

محمد اشرفی بازدید : 201 دوشنبه 24 شهریور 1393 نظرات (0)

وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی
مست با این، بغلِ آن شده باشی جایی

بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی
چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی

بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او
باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی

ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟
شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی

صورت پنجره در پرده نباشد از شرم
کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی

من نشستم بروی مِی بخری برگردی
ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!


مهدی فرجی 

لینک به صفحه

برای لینک به صفحه ای که مشاهده می کنید،کد زیر را کپی کرده و در وبلاگ خود قرار دهید.


کد اشتراک گذاری لینک

تعداد صفحات : 64

درباره ما
Profile Pic
زیباترین اشعار،داستان و ضرب المثل های فارسی در انجمن مجازی ادبیات فارسی / شما می توانید با عضویت در سایت،اشعار و داستانهای خود ویا دیگران را ارسال کنید تا با نام خودتان نمایش داده شود. با تشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درباره انجمن مجازی ادبیات فارسی؟
    کدام موضوع انجمن توجه شما را جلب می کند؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 415
  • کل نظرات : 21
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 46
  • آی پی دیروز : 93
  • بازدید امروز : 80
  • باردید دیروز : 895
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3,208
  • بازدید ماه : 11,589
  • بازدید سال : 91,595
  • بازدید کلی : 335,305
  • کدهای اختصاصی
    ‪Google+‬‏
    اشعار کاربران سایت

    اشعار محمدعلی ساکی:

    رباعی(محمد علی ساکی)

    توهم

    نرخ دیه

    ماهی تنگ

    رود

    و...

    ----------------------------------------------------

    اشعار بانو فاطمه فراهانی:

    راز روشنایی