يک دل شدم اين بار که آماج تو باشم
خود را زده ام دار که حلاج تو باشم
دلخواه تر از خواستنت خواسته اي نيست
دارایی ام اين است که محتاج تو باشم
خورشيد شدي تا به طلوعم برساني
مهتاب شدي تا شب معراج تو باشم
خونگرم تر از سرخي اين خاکم و شايد
ياقوت جدامانده اي از تاج تو باشم
فرصت بده تا باز کنم قصر دلم را
رخصت بده تا لايق تاراج تو باشم
دستي بفشان اي شب گيسوي تو روشن
تا ساحل آرامش امواج تو باشم....
احمدرضا الیاسی