هم بر آن باش که یک جام شرابم بدهی
هم در اندیشه که یک بوسه نابم بدهی
به خدا آن قدراز طعم لبت میپرسم
تا به تنگ آیی و با بوسه جوابم بدهی
خواب را هم تو زچشمان ترم دزدیدی
تا مبادا که یکی بوسه به خوابم بدهی
همه اندیشه ام آن است که همچون گیسو
بر سردوش خود ای کاش که تابم بدهی
از جفایت نکنم شکوه به شرطی که شبی
تا سحر بوسه بی حد و حسابم بدهی
هر چه دل از تو طلب کرد خلافش کردی
طلب زهر کنم تا که شرابم بدهی
چه بگویم که ز اکسیر بقا ناب تر است
جام زهری که تو با قهر و عتابم بدهی
جان به شکرانه دهم بهر تو گر از سر لطف
گاهگاهی ز غم عشق عذابم بدهی
نادر صهبا