زماني زيست در غمخانه ي دهر
زني غمگين زني تنها زني پاك
بسا شب ها چو شمعي تا دم صبح
گل اشكش چكيد از چشم غمناك
ولي در يك نفس از شمع جانش
برآمد و پر زد سوي افلاك
پس از مادر اميد آخرين بود
اميد آخرين هم رفت در خاك
مهدی سهیلی