چنانکه گذشت در سن کودکى با پدر به ایران آمده است چندى در قزوین زیسته و چون در آن زمان قزوین پایتخت ایران بوده است، قهراً دانشمندان شیعه که از نخستین پادشاهان صفوى یاورى و عزت بسیار مىدیدهاند مىبایست در قزوین گرد آمده باشند، پیش از آن هم شیعه در قزوین بسیار بودهاند و یکى از دلایلى که صفویه آن را پایتخت خود کردهاند همین است و پس از آن هم تا مدتهاى مدید بلکه تا دویست سال بعد، قزوین یکى از مراکز مهم دین شیعه و جاى درس و بحث و علم آموختن بوده است و بهائى نیز مىبایست در آنجا تحصیل کرده باشد.
پس از آنکه پدر به هرات رفته است، چون این پسر هنوز جوان بوده، قهراً نمىبایست او را هم با خود به هرات برده باشد و ناچار همچنان در پى دانش آموختن در قزوین مانده است. اما پس از بازگشت از سفر حج از راه بحرین که با پدر به آن سفر رفته و بى او با مادر بازگشته است، یعنى پس از سال ۹۸۴ که وى سى و یک ساله بوده باز دلیلى نداشته است که به هرات رود، زیرا که پدرش که شیخالاسلام آنجا بوده، درگذشته بود و شاید به قزوین بازگشته باشد، زیرا که شهر اصفهان تنها در سال ۱۰۰۶ پایتخت صفویه و مرکز دین شیعه شده است.
از آن پس بهائى سفرهاى دیگر کرده: ظاهراً چندى در مشهد تحصیلات خود را ادامه مىداده و مدتى در هرات به همان منصب پدر مشغول بوده و سپس در خراسان و آذربایجان و عراق و آسیاى صغیر و سوریه و لبنان و مصر و حجاز و غیره سفر کرده.
- ولادت و مرگ:ش
قدیمترین مأخذى که در ولادت بهائى داریم گفتهٔ سیدعلىخان در سلافةالعصرست که در بعلبک نزدیک غروب آفتاب چهارشنبهٔ سه روز مانده از ذىحجهٔ سال ۹۵۳ مىنویسد و گوید وى خردسال بود که پدرش او را به ایران برد.
دربارهٔ وفات وى مؤلف تاریخ عالمآراى عبارسى که خود در زمان وى بوده و معتبرترین کسى است که در حق او سخن رانده است، گفته: در چهارم شوال ۱۰۳۰ بیمار شد و هفت روز رنجور بود، تا اینکه شب ۱۲ شوال درگذشت و چون وى رحلت کرد، شاه عباس در ییلاق بود و اعیان شهر جنازهٔ او را برداشتند و ازدحام مردم به اندازهاى بود که در میدان نقشجهان جا نبود که جنازهٔ او را ببرند و در مسجد جامع عتیق به آب چاه غسل دادند و علما بر او نماز گزاردند و در بقعهٔ منسوب به امام زینالعابدین که مدفن دو امامزاده است، گذاشتند و از آنجا به مشهد بردند و به وصیت خود در پائین پا در جائى که هنگام توقف در مشهد آنجا درس مىگفت، به خاکش سپردند و اعتمادالدوله میرزا ابوطالب در تاریخ رحلت وى گفت:
رفت چون شیخ ز دار فانى گشت ایوان جنانش ماواى
دوستى جست ز من تاریخش گفتمش 'شیخ بهاءالدین واى'
داستان امروز