loading...
انجمن مجازی ادبیات فارسی
ارسال مطالب

شما دوست عزیز می توانید اشعار ،داستان و یا ضرب المثل های خود را ارسال کنید تا با نام خودتان در سایت درج شود.

با تشکر


همچنین برای ثبت لینک وبسایت شما در لینکدونی خوان هشتم ، با ما در تماس باشید.


لینکدونی خوان هشتم

تبليغات
فروشگاه شارژ خوان هشتم 
موبايلتو راحت شارژ كن!

آخرین ارسال های انجمن
محمد اشرفی بازدید : 196 یکشنبه 09 آذر 1393 نظرات (0)

نه سراغی ، نه سلامی...خبری می خواهم
قدر یک قاصدک از تو اثری می خواهم

خواب و بیدار، شب و روز به دنبال من است؛
جز مگر یاد تو یار سفری می خواهم؟

در خودم هر چه فرو رفتم و ماندم کافی است
رو به بیرون زدن از خویش، دری می خواهم

بعد عمری که قفس واشد و آزاد شدم
تازه برگشتم و دیدم که پری می خواهم

سر به راهم تو مرا سر به هوا می خواهی
پس نه راهی، نه هوایی، نه سری می خواهم

چشم در شوق تو بیدارتری می طلبم
دلِ در دام تو افتاده تری می خواهم

در زمین ریشه گرفتم که سرافراز شوم
بی تو خشکیدم و لطف تبری می خواهم


مهدی فرجی 
میخانه ی بی خواب 

محمد اشرفی بازدید : 429 یکشنبه 09 آذر 1393 نظرات (0)

قد می‌کشم که باد شوی‌، پرپرم کنی‌
بوبو و برگ برگ فراوان ترم کنی‌

سو سو زدی و من به هوای تو آمدم‌
پس حقّم این نبود که خاکسترم کنی‌

خوش می‌گذشت شاخه‌; رسیدم‌، که رد شدی‌
تا یک دهن بچینی‌ام و نوبرم کنی‌

از اوج سبزهای بلند آمدم که تو
با زردهای ریخته هم‌بسترم کنی‌

تن داده‌ام که رقص سرانگشت‌های تو
بندم کند عروسک بازیگرم کنی‌

تکرار کردم آنچه تو می‌خواستی و... آه‌
غافل شدم از اینکه کس دیگرم کنی‌

من یک حقیقتم اگر از من گذر کنی‌
من یک دروغ محضم اگر باورم کنی‌

چیزی نمانده از من‌ِ آن روزهای من‌
گل داده‌ام که باد شوی پرپرم کنی


مهدی فرجی 
میخانه‌ی بی‌خواب / انتشارات فصل پنجم 

محمد اشرفی بازدید : 171 یکشنبه 09 آذر 1393 نظرات (0)

من می‌روم جايی كه جای ديگری باشد 
از شانه‌های تو پناه بهتری باشد

زندان تاريك تو راه چاره‌ای دارد؟ 
پس من چطوری آمدم‌!؟ بايد دری باشد

يك عمر «صرف‌»ات كرده‌ام ديگر نخواهم كرد 
غير از تو شايد مثل «رفتن‌» مصدری باشد

عيبی ندارد هرچه می‌خواهی ببارانم‌ 
بگذار اين پايان گريه آوری باشد

آنكه تمام هستی‌اش را سوخت پای تو 
نگذاشتی يكبار مرد ديگری باشد

پرواز را از تخم چشمانم درآوردی 
حالا چه فرقی می‌كند بال و پری باشد...


مهدی فرجی 
آن روزها گفتم / نشر نیماژ 

saki336 بازدید : 350 سه شنبه 04 آذر 1393 نظرات (0)

بسيجي فارغ التحصيل عشق است

بسيجي آيه ي تكميل عشق است

به روي صفحه ي  شطرنج گيتي

بسيجي رخ ،وزير و فيل عشق است

 

سروده سال64 محمد علي ساكي

محمد اشرفی بازدید : 226 جمعه 30 آبان 1393 نظرات (0)

موسای قصه های من آقای طورها
ای برق چشم های تو خورشید نورها

نور تو در نگاه خلایق نشسته است
تنها ندیده اند تورا دیده کورها

تنها امید روضه مادربزرگ ها
تنها صدای ناله و آوای گورها

ما با وجود نام شما قد کشیده ایم
باب الحوائج از ازل و تا به دورها

آقا اصالتا" که سلیمان ما تویی
حالا شدی اسیر خیالات مورها

خورشید هم اجازه داخل شدن نداشت
در محبس تو محبس مهتاب و هورها

داوودها به صوت شما گریه می کنند
خیس است آیه های خدا در زبورها

هارون زندگی تو قارون قصه هاست
موسی اسیر مانده میان شرورها

با تازیانه بر تن تو خط نوشته اند
قربانی وقاحت جمع جسورها

این روزها به مادر خود گریه می کنی
اشکی عجیب گریه چشم غیورها

سرد است قتلگاه تو برعکس کربلا
پس گریه میکنی تو به یاد تنورها

در جسر شهر کفر تنت مانده روی خاک
ای خاک بر سرم سر راه عبورها


سید محمد حسین حسینی

محمد اشرفی بازدید : 290 پنجشنبه 29 آبان 1393 نظرات (0)

قسمت این بود بال و پر نزنی

مرد بیمار خیمه ها باشی

حکمت این بود روی نی نروی

راوی رنج نینوا باشی

**

چقدر گریه کردی آقاجان

مژه هایت به زحمت افتادند

قمری قطعه قطعه را دیدی

ناله هایت به لکنت افتادند

**

سربریدند پیش چشمانت

دشتی از لاله و اقاقی را

پس گرفتید از یزید آخر

علم با شکوه ساقی را !؟

**

کربلا خاطرات تلخی داشت

ساربان را نمی بری از یاد

تا قیام ِ قیامت آقاجان

خیزران را نمی بری از یاد

**

خون این باغ، گردن ِ پاییز

یاس همرنگ ارغوان می شد

چه خبر بود دور ِ طشت طلا

عمه ات داشت نصف ِ جان می شد

**

کاش مادر تو را نمی زایید!

گله از دست ِ زندگی داری

دیدن آب ، آتشت می زد

دل خونی ز تشنگی داری

**

تا نگاهت به دشنه ای می خورد

جگرت درد می گرفت آقا

تا جوانی رشید می دیدی

کمرت درد می گرفت آقا

**

جمل شام پیش ِ رویت بود

خطبه ات تیغ ذوالفقارت بود

«السلام علیک یا عطشان»

ذکر لبهای روضه دارت بود

**

پدرت خواند از سر نیزه

تا ببینند اهل قرآنی اید

عاقبت کاخ شام ثابت کرد

که شما مردمی مسلمانی اید

**

سوخت عمامه ات، بمیرم من

سوختن ارث ِ مادری شماست

گرچه در بندی از تو می ترسند

علتش خوی ِ حیدری شماست

**

خون خورشید در رگت جاری

از بنی هاشمی، یلی هستی

دستهای تو را به هم بستند

هرچه باشد توهم علی هستی

**

کاش می مُردم و نمی خواندم

سر بازارها تو را بردند

نیزه داران عبای دوشت را

جای سوغات کربلا بردند

 

شهادت امام سجاد بر همه شيعيان و محبان اهل بيت تسليت باد

وحيد قاسمي
لینک به صفحه

برای لینک به صفحه ای که مشاهده می کنید،کد زیر را کپی کرده و در وبلاگ خود قرار دهید.


کد اشتراک گذاری لینک

تعداد صفحات : 57

درباره ما
Profile Pic
زیباترین اشعار،داستان و ضرب المثل های فارسی در انجمن مجازی ادبیات فارسی / شما می توانید با عضویت در سایت،اشعار و داستانهای خود ویا دیگران را ارسال کنید تا با نام خودتان نمایش داده شود. با تشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درباره انجمن مجازی ادبیات فارسی؟
    کدام موضوع انجمن توجه شما را جلب می کند؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 415
  • کل نظرات : 21
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 63
  • آی پی دیروز : 79
  • بازدید امروز : 332
  • باردید دیروز : 631
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,565
  • بازدید ماه : 10,946
  • بازدید سال : 90,952
  • بازدید کلی : 334,662
  • کدهای اختصاصی
    ‪Google+‬‏
    اشعار کاربران سایت

    اشعار محمدعلی ساکی:

    رباعی(محمد علی ساکی)

    توهم

    نرخ دیه

    ماهی تنگ

    رود

    و...

    ----------------------------------------------------

    اشعار بانو فاطمه فراهانی:

    راز روشنایی