loading...
انجمن مجازی ادبیات فارسی
ارسال مطالب

شما دوست عزیز می توانید اشعار ،داستان و یا ضرب المثل های خود را ارسال کنید تا با نام خودتان در سایت درج شود.

با تشکر


همچنین برای ثبت لینک وبسایت شما در لینکدونی خوان هشتم ، با ما در تماس باشید.


لینکدونی خوان هشتم

تبليغات
فروشگاه شارژ خوان هشتم 
موبايلتو راحت شارژ كن!

آخرین ارسال های انجمن
محمد اشرفی بازدید : 232 دوشنبه 07 مهر 1393 نظرات (0)

به مناسبت بزرگداشت مولانا جلال الدین محمد بلخی،تعدادی از زیباترین اشعار این استاد بزرگ را خواهیم دید.


ای یوسف خوش نام مـا خوش می‌روی بر بام مــــا
ای درشکـــسته جــام مـا ای بــردریـــــده دام ما
ای نــور مـا ای سور مـا ای دولت منصــور مـا
جوشی بنه در شور ما تا می‌شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یــار مـــا عیــار مـــا دام دل خمـــار مـــا
پا وامکــش از کار ما بستان گــــرو دستار مــا
در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل
وز آتـــــش ســودای دل  ای وای دل  ای وای مـــــا

 


 

اشعار بیشتر در ادامه مطلب

محمد اشرفی بازدید : 224 سه شنبه 27 اسفند 1392 نظرات (0)
آزرده‌ام به شکوه دل دلستان خود
کو تیغ که انتقام کشم از زبان خود
تیغ زبان برو چو کشیدم سرم مباد
چون لاله گر زبان نکشم از دهان خود
انگیختم غباری و آزردمش به جان
خاکم به سر ببین که چه کردم به جان خود
از غصه‌ی درشتی خود با سگان او
خواهم به سنگ نرم کنم استخوان خود
جلاد مرگ گیرد اگر آستین من
بهتر که او براندم از آستان خود
خود را به بزمش ارفکنم بعد قتل من
مشکل که بگذرد ز سر پاسبان خود
بر آتشم نشاند و ز خاطر برون نکرد
آن حرفها که ساخته خاطر نشان خود
دایم به زود رنجی او داشتم گمان
کردم یقین به یک سخن آخر گمان خود
شک نیست محتشم که به این جرم می‌کنند
ما را سگان یار برون از میان خود
ای فلک خوش کن به مرگ من دل یار مرا
دلگران از هستیم مپسند دلدار مرا
ای اجل چون گشته‌ام بار دل آن نازنین
جان ز من بستان و بردار از دلش بار مرا
ای زمانه این زمان کز من دلش دارد غبار
گرد صحرای عدم گردان تن زار مرا
ای طبیب دهر چون تلخ است از من مشربش
شربت از زهر اجل ده جان بیمار مرا
ای سپهر اکنون که جز در خواب کم می‌بینمش
منت از خواب عدم به چشم بیدار مرا
ای زمین چون او نمی‌خواهد که دیگر بیندم
از برون جا در درون ده جسم افکار مرا
محتشم دلدار اگر فرمان به قتل من دهد
بر سر میدان عبرت نصب کن دار مرا
 
محتشم کاشانی(رساله جلالیه)
محمد اشرفی بازدید : 185 شنبه 24 اسفند 1392 نظرات (0)

زمستانی دراز را 

با گریه و خون کشتیم 

با دامن دامن گل سرخ 

آمدیم 

تازه بهار را برگ می زدیم 

و تبسم را 

درکار شکفتن بودیم 

ما بودیم و سر آغاز یک بهار 

و آسمان آبی

و کبوترهایی بی قرار 

ما چنین بودیم .....

.......

تا نخستین برف بارید

برفی که بومی بود

ما ظنین شدیم 

/ بیرون آفتابی را 

دستها مان را در جیب فرو بردیم 

و به خویش بستیم 

تهمت سردی را 

/ زردی را 

/ نامردی را 

آیینه حجم تأیید بود 

و سادگی و صداقت 

/ در آیینه لبخند می زدند 

گفتیم : بهار و برف ؟

نه، نه !

ما چنین بودیم

اما بیرون

در بستر برفی خفیف یخ می بست 

ما ابر را ندیدیم

آن ابرهای سیاه را 

و امروز 

ماییم و تراکم برفهای بومی 

آیا هنوز نمی بینی

افسردگی را ؟

آن که دیروز با ما 

در لبخندی عمودی شکفت 

نگاه کن

او یک بی تفاوت هیجده ساله است 

که آدامس می جود 

و فقط

کیهان ورزشی می خواند 

کلاهت را بردار 

من عابری برهنه پایم و عریان

با من بیا به خیابان 

تا بشنوی 

بوی زمستانی را 

که در باغ رخنه کرده است.

 

سلمان هراتی

محمد اشرفی بازدید : 258 سه شنبه 06 اسفند 1392 نظرات (0)

سپیده سر زد و ما از شب قفس رفتیم

چنان پرنده شدیم وز دسترس رفتیم



ز دور آبی دریای عشق پیدا شد

چو رود زمزمه کردیم و یکنفس رفتیم



بهار آمد و تشکیل یک گلستان داد

در این میانه نماندیم و خار و خس رفتیم



نیاز محو شدن بود در تن خاکی

که با شنیدن یک بانگ از جرس رفتیم



در این بهار بمانید شرمتان بادا

خطاست اینکه بگوییدمان عبث رفتیم

 

سلمان هراتی

محمد اشرفی بازدید : 357 سه شنبه 06 اسفند 1392 نظرات (0)

یــار مرا غار مــرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غـــار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تــویی فاتح و مفتوح تـویی
سینـــه مشــروح تــویی بـــر در اســرار مرا
نـــور تـــویی سـور تــویی دولت منصور تـویی
مـــرغ کـــه طــور تــویی خســته بــه منقار مرا
قطـــره تویی بحــر تویی لطـف تــویی قهــر تویی
قنــد  تـــویی  زهـــر  تــویی  بیــــش  میـــازار  مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضــه اومیــد تویـــی راه  ده  ای یــار مرا
روز تــویی روزه تـــویی حـاصل دریوزه تـویی
آب تــویی کــوزه تــویی آب ده این بـــار مـــرا
دانـــه تویــی دام تــویی بــاده تویی جام تـویی
پختـــه تویی  خـــام تــویی  خـــام  بمگـــذار  مرا
این  تن  اگـــر کـــم  تــندی  راه  دلــم  کــم  زندی
راه  شــدی  تــا  نبــدی  ایـــن  همـــه  گـــفتار  مرا

 

مولوی

محمد اشرفی بازدید : 306 سه شنبه 06 اسفند 1392 نظرات (0)

حیلت رها کن عاشقــا دیوانه شو دیوانه شو
و انـدر دل آتش درآ پــــروانـه شــو پروانــــــه شو
هــم خــویش را بیگـــانه کن هم خانه را ویرانه کن
و آنگه بیا با عاشقان هم خانـه شـو هم خانه شــو
رو سینــه را چـون سینه ها هفت آب شو از کینه ها
و آنگـــه شراب عشــق را پیمانـــه شــــو  پیمانــه شـو
باید  کـــه  جملــه  جــان  شــوی  تا  لایق  جانان  شوی
گـــر ســوی مستــان میــروی مستانه شـــو مستانه شو...

 

مولوی

لینک به صفحه

برای لینک به صفحه ای که مشاهده می کنید،کد زیر را کپی کرده و در وبلاگ خود قرار دهید.


کد اشتراک گذاری لینک

تعداد صفحات : 8

درباره ما
Profile Pic
زیباترین اشعار،داستان و ضرب المثل های فارسی در انجمن مجازی ادبیات فارسی / شما می توانید با عضویت در سایت،اشعار و داستانهای خود ویا دیگران را ارسال کنید تا با نام خودتان نمایش داده شود. با تشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درباره انجمن مجازی ادبیات فارسی؟
    کدام موضوع انجمن توجه شما را جلب می کند؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 415
  • کل نظرات : 21
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 65
  • آی پی دیروز : 79
  • بازدید امروز : 368
  • باردید دیروز : 631
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,601
  • بازدید ماه : 10,982
  • بازدید سال : 90,988
  • بازدید کلی : 334,698
  • کدهای اختصاصی
    ‪Google+‬‏
    اشعار کاربران سایت

    اشعار محمدعلی ساکی:

    رباعی(محمد علی ساکی)

    توهم

    نرخ دیه

    ماهی تنگ

    رود

    و...

    ----------------------------------------------------

    اشعار بانو فاطمه فراهانی:

    راز روشنایی