این مست های بی سر وپا را جواب کن
امشب شب من است ، مرا انتخاب کن
مهمان من تمامی اینها و ... پای من
قلیان وچای مشتریان را حساب کن
تمثال شاعرانه ی درویش را بکن
عکس مرا به سینه ی دیوار قاب کن
هی! قهوه چی! ستاره به قلیان من بریز
جای ذغال، روشنش از آفتاب کن
انگورهای تازه ی عشقی که داشتم
در خمره های کهنه بخوابان،شراب کن
از خون آهوان بده ظرفی که تشنه ام
ماهیچه ی فرشته برایم کباب کن
از نشئه خلسه ای بده از سُکر،جرعه ای
افیون ومی بیار،بساز وخراب کن
دستم تهی است هرچه برایم گذاشتی
باخنده های مشتریانت حساب کن...
مهدی فرجی