loading...
انجمن مجازی ادبیات فارسی
ارسال مطالب

شما دوست عزیز می توانید اشعار ،داستان و یا ضرب المثل های خود را ارسال کنید تا با نام خودتان در سایت درج شود.

با تشکر


همچنین برای ثبت لینک وبسایت شما در لینکدونی خوان هشتم ، با ما در تماس باشید.


لینکدونی خوان هشتم

تبليغات
فروشگاه شارژ خوان هشتم 
موبايلتو راحت شارژ كن!

آخرین ارسال های انجمن
محمد اشرفی بازدید : 188 شنبه 30 آذر 1392 نظرات (0)

بانوی قصه های شبانه ! ترانه پوش !
بنشین کنار من ، غزلی تازه دم بنوش !

بنشین کنار من ، نفسی تازه کن ، بخواب
در من بپیچ دختر زیبای دیرجوش !

با من بجوش ! قُل قُل صد بوسه ! غلغله !
غوغایی از تو می شود این شب ، شب خموش

در من شبیه کولی شبگرد کوچ کن
بگذار کوله بار دلت را به روی دوش

چوپان واژه واژه من باش در شبی
که می رسد صدای شغالان از آن به گوش

بردار باز نی لبک باد را ؛ بزن
از میش ِماه ، شیر ِجنون و عطش بدوش !

رو کن به آسمان ، به زمین اقتدا نکن
در کار گِل نباش ، برای دلت بکوش

مردم به فکر قصر شنی روی ساحل اند
عاشق به فکر وسعت دریای روبه روش

پارو بزن ! نه... منتظر بادها نباش !
یک قایق است و کثرت امواج پر خروش !

هی غصه می خوری که چه؟!...عشق از سرم گذشت !
ما نیستیم مشتری شهر غم فروش

پالان غم کج است ، تو بر رخش عاشقی
بگذار زین و بگذر از این قاطر چموش !

عشق است شوکران و بمیریم اگر : شهید !
غم ، سم خودکشی حقیرانه : مرگ موش !!

 

سیامک بهرام پرور

محمد اشرفی بازدید : 188 شنبه 30 آذر 1392 نظرات (0)

در این سیاه سال غزل، قحط دل بری
بیرون دویده شعــر تــو از زیر روسری

شب تیغ می کشد به بلندای شعر تو
اما تو از تمامــی این دشنــه ها سری

پس می رود که باز بیاید بــه شکل برف
تا رو سپید باشد از این پس ستم گری

برف آمده که پنجره ها لال تر شوند
پیراهن تو پنجره ای در سخن وری!

قیقاج می رود شب برفی ،عقب عقب
تو پیش می روی که همیشه جلوتری

از لحظه های «سال بد و باد و شک و اشک»
داری هـــــوای تازه برایـــــم مــــــی آوری

از من نخواه تلخــــی شب را غـــــزل کنم
وقتی که بوسه بوسه قافله قند می بری

در شهر شعر خسته من، پس سخن بگو
تا واکند به روی تو آغـــــوش هر دری

درها کــه باز می شود از شهر می رود
شب های برفی من و خورشید دیگری

سر مــی کشد کــــــــه باز بخندد در آسمان
رویای آن که «می پرم» و این که «می پری»

حالا که «باز» می پرد و باز می پرد
بگذار تا کبـوتر ما هــــم کبـوتری...!

 

سیامک بهرام پرور

محمد اشرفی بازدید : 173 شنبه 30 آذر 1392 نظرات (0)

مردی که از دو چشم تو تبعید می شود
در امتحان حادثه تجدید می شود !

چون از شبی سیاه به اینجا رسیده است
بی اعتنا به تابش خورشید می شود

بی مقصد از تمام جهان دور گشته است
تنها ترین ترانه نومید می شود…

پچ پچ : (کسی چو اشک ولی خیس تر !)، (عجب!!)
او می رسد و شایعه تایید می شود!

وقتی نماز خواند ، صدایی بلند شد
یک پرسش و جواب : (ببخشید می شود -

بر آب سجده کرد؟!) … (عزیزم! چرا که نه ؟!
وقتی که عشق مرجع تقلید می شود!)…
۰۰۰
حالا که رفته مرد پریشان چشم تو
شاعر دچار حالت تردید می شود :

آدم نبود و… با تو به گندم سلام کرد ؟!
حوا نبود و سیب تو را چید؟!… می شود؟!

انصاف نیز چیز بدی نیست ،نازنین!
ظالم نباش !فاجعه تشدید می شود

این ،بذر عشق ، چیز عجیبی ست !… با شماست
یا سرو راست قامت و یا بید می شود!

گفتی : ( ببین! بهار به یک گل نمی شود!)
می گویمت ، دوباره به تاکید : ( می شود !)

حال تو هی بگو که زمستان گذشتنی ست
گیرم بله ! بدون تو کی عید می شود؟!

گل باش مرد خسته ز سرما سیاه شد
مردی که از دو چشم تو تبعید می شود…

 

سیامک بهرام پرور

محمد اشرفی بازدید : 174 شنبه 30 آذر 1392 نظرات (0)

همواره در برابر لیلی جنون کم است
شیرین اگر تویی به خدا بیستون کم است

تنها دلیل کثرت شاعر تویی ، ولی
هر قدر شعر گفته شده تا کنون، کم است!

من آمدم که یک شبه شاعر شوم تو را
اما برای وصف تو عمر قرون کم است

من آه می کشم که چه می خواهی از دلم
باور مکن کشیدن آه از درون کم است

کاری کن ای عزیز، زلیخا شود دلم
یوسف اگر تویی، جگر غرق خون کم است

 

سید حمیدرضا برقعی

محمد اشرفی بازدید : 224 شنبه 30 آذر 1392 نظرات (0)

زیباست سمت باغ خیالت پریدنم
تا در پرند ماه بیایی به دیدنم

مست آن چنان که چرخ زنان با تو سر دهم
در گوش عرشیان غزل پر کشیدنم

مست آن چنان که دست برم در مدار ماه
آن گاه بنگری تو به آیینه چیدنم

دستی تکان دهید پری های ناگهان
مفتونِ عاشقانه دریا شنیدنم

هر شب کنار پنجره تا صبح دیدنی است
در پرنیان خاطره هایت خزیدنم

تا مشق دوست داشتنی بی نشان کنم
حسرت به دوش جرعه ای از خود رمیدنم

یک ذره مهربانی ات این روزها نماند
یا آفریده ماند برای ندیدنم

 

محمدحسین انصاری نژاد

 

محمد اشرفی بازدید : 250 شنبه 30 آذر 1392 نظرات (0)

خواستم که مشق کبوتر شدن کنی
در آسمان نشسته نگاهی به من کنی

در رهگذار نافله ی کوچه باغ ها
یک سجده رو به وسعتی از یاسمن کنی

دل را به ذکر سبز بهاران گره زنی
غرق نماز شاخه ای از نسترن کنی

وقتی بهار از نفست غنچه می زند
فکری برای چشم حسود چمن کنی

می خواستم که رکعتی از عاشقانه را
لالایی ملایم شب های من کنی

قدیس بی نشان غزل های من شوی
تا سینه را کتیبه ی زخم کهن کنی

مثل عقاب پر بکشی روی ابر ها
گل چرخ ها زنی سفر سوختن کنی

وا می شود دریچه ای از آسمان تو را
مثل پرنده ای گذر از خویشتن کنی

هر چند سهم پنجره ی چشم های من
شب های بی ستاره ی بیت الحزن کنی

دستی تکان بده که به رغم برادران
روزی هزار معجزه از پیرهن کنی

کی می بری مرا به فراسوی واژه ها
بین صدای بال ملائک وطن کنی

قیصر که پر کشید و از ادراک ما گذشت
باید که بیش از این هوس پر زدن کنی

دستم به دامنت به خدا می رسانی ام ؟
آهی کشی دوباره و ختم سخن کنی !

 

محمد حسین انصاری نژاد

لینک به صفحه

برای لینک به صفحه ای که مشاهده می کنید،کد زیر را کپی کرده و در وبلاگ خود قرار دهید.


کد اشتراک گذاری لینک

تعداد صفحات : 70

درباره ما
Profile Pic
زیباترین اشعار،داستان و ضرب المثل های فارسی در انجمن مجازی ادبیات فارسی / شما می توانید با عضویت در سایت،اشعار و داستانهای خود ویا دیگران را ارسال کنید تا با نام خودتان نمایش داده شود. با تشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درباره انجمن مجازی ادبیات فارسی؟
    کدام موضوع انجمن توجه شما را جلب می کند؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 415
  • کل نظرات : 21
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 73
  • آی پی دیروز : 79
  • بازدید امروز : 541
  • باردید دیروز : 631
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,774
  • بازدید ماه : 11,155
  • بازدید سال : 91,161
  • بازدید کلی : 334,871
  • کدهای اختصاصی
    ‪Google+‬‏
    اشعار کاربران سایت

    اشعار محمدعلی ساکی:

    رباعی(محمد علی ساکی)

    توهم

    نرخ دیه

    ماهی تنگ

    رود

    و...

    ----------------------------------------------------

    اشعار بانو فاطمه فراهانی:

    راز روشنایی